نقش برنامه ریزی و نگرش بلند مدت بر موفقیت معامله گران بازارهای مالی
لطفا ایمیل خود را وارد کنید:
Sign in to Google to save your progress. Learn more
Email *
توضیح:
سوالات موجود در این پرسشنامه به گونه ای طراحی شده اند که شامل تمام فعالان بازارهای مالی داخلی و بین المللی باشد. ضمن تشکر از اینکه دقایقی را صرف مطالعه پاسخ به آنها دارید. خواهشمند هستیم که با آرامش به سوالات زیر پاسخ دهید .
در بسیاری موارد با کمی در سود رفتن معامله ممکن است از بازار خارج شوم و معامله خود را با سود اندک ببندم. بعد از آن اگر بازار در جهت معامله قبلی  به حرکت ادامه بدهد برای من ناراحتی و عصبانیت و یا به عبارتی درد و رنج روحی باقی می‌گذارد؛ که ممکن است تصمیم اشتباه دیگری بگیرم. *
در بسیاری موارد معامله من با اینکه در سود خوبی است؛ اما با سود از معامله خارج نمی‌شوم چون سود زیادی می‌خواهم. ولی بازار برمی‌گردد و ضرر زیادی متحمل می‌شوم. *
گاهی بدون تحلیل و با یک اجبار درونی، بی‌دلیل و بی‌هوا وارد معامله می‌شوم. چون می‌ترسم موقعیت از دست رفته و سود زیادی را از دست دهم. *
ممکن است یک سیگنال واضح را ببینم ولی نتوانم وارد معامله شوم و فرصت را از دست بدهم. *
در برخی مواقع سیگنال و نشانه‌های کافی وجود دارد که بازار در خلاف جهت معامله من هست ولی نمی‌توانم از معامله در ضرر خارج شوم و تمام تلاش خود را می‌کنم تا آن را نادیده بگیرم. *
بارها زمانی که در شرایط بد گرفتار می‌شوم با خودش عهد می‌کنم و قول و قرار می‌گذارم که اشتباه گذشته را تکرار نکنم اما بازهم گرفتار می‌شوم. چون تصور می‌کردم که این بار فرق می‌کند. *
در شرایط بد عرق سردی روی بدنم می‌نشیند. دستانم قفل می‌شود. چیزی به خاطر نمی‌آورم. همه آنچه یاد گرفته بود را فراموش می‌کنم و نمی‌دانم چه کار باید بکنم. *
در شرایطی که معامله ام در ضرر است. خودم اضطراب و نگرانی‌ام را زیاد می‌کنم. با میزان ضرر موجود محاسبه می‌کنم که چه کارها می‌توانستم انجام دهم. مثلاً فلان قرضهایم را پرداخت کنم و یا فلان چیز را بخرم. *
هر بار که ضرر می کنم حس گناه دارم که این پول متعلق به خانواده من بود و بجای ضرر می‌توانستم زندگی بهتری برای آن‌ها رقم بزنم. *
با آنکه بارها گرفتار قفل کردن (هج کردن) معاملات خود شده ام.  یا با افزایش حجم و بالابردن تعداد معاملات(پوزیشن ها)، خود را گرفتار کرده ام  ولی دوباره برای دفعات متعدد همین کارها را تکرار می‌کنم. به عبارتی همیشه گرفتار ناخواسته‌های اجباری است. *
در یک سرگردانی در بازار به سر می‌برم. اهداف و خواسته‌های سیال دارم. زمانی که در سود هستم، آن مقدار سود را نمی‌پذیرم و منتظر سود بیشتر هستم. زمانی که بازار بر می‌گردد، نه‌تنها دیگر سود بیشتر نمی‌خواهم بلکه در تلاش هستم که سودهای از دست رفته خود رابرگردانم. زمانی که بازار به حرکت در جهت مخالف معامله حرکت کند و قسمتی از سرمایه خود را در ضرر می‌ببینم فقط می‌خواهم که اصل سرمایه خود را دست نخورده برگردانم. *
سود می‌کنم، ولی نمی‌توانم سود خود را حفظ نمایم. برای برگرداندن سود از دست رفته خود کل سرمایه‌ام را درگیر ریسک و ضرر می‌کنم. *
درکلاس های آموزشی زیادی شرکت کرده ام و مقالات زیادی خوانده ام  ولی آنچه از بازار آموخته ام را نمی‌توانم به یک برآیند سود دائمی تبدیل نمایم. *
به همان راحتی که به بازار نگاه می‌کنم و در مورد معاملات موفق فکر می‌کنم به همان سادگی نمی‌توانم وارد معامله بشوم و یا از آن خارج شوم. *
در شغل اصلی خودم موفق بودم ولی در این کار موفقیتی به دست نیاورد ام بلکه موفقیت در شغل یا فعالیت‌های دیگر را هم در این بازار خرج کرده و هدر داده ام. *
بعد از یک سری معاملات و پوزیشن های موفق و کسب سود، زمانی که فکر می‌کنم همه‌چیز مرتب است ناگهان در یک معامله کل سودی را که کسب کرده بودم و حتی سرمایه‌ام را از دست می‌دهم. بارها و بارها این چرخه برایم اتفاق افتاده است. *
بارها از کوره در می‌روم و پشیمان می‌شوم. جمله "هرچه بادا باد" را بارها و بارها تکرار کرده و دست به اقدامات انتحاری و ریسک های حساب نشده زده ام. *
اوقات زیادی حتی شب‌ها را با نگرانی و بی خوابی در مورد بازار طی کرده ام. *
اغلب به این نتیجه می‌رسم که بازار علیه ماست و تنها هدف بازار فریب ما می‌باشد. *
گاهی اوضاع بدتر می‌شود و فکر می‌کنم که قربانی بازار هستم. *
بعضی موقع به این نتیجه می‌رسم که راه فراری ندارم و به شکست اعتیاد پیدا کرده ام . *
اشتباهات همیشگی را تکرار می‌کنم. *
به هیچ عنوان نمی‌توانم شکست را بپذیرم و شکست یک مفهوم روشن و واضحی است که همیشه از آن ترس دارم و ملکه ذهنم شده است. *
این تصور را دارم که بازار پتانسیل نامحدودی برای کسب درآمد دارد ولی آنچه نهایتاً در حسابم می‌بینم با این تصور فاصله زیادی دارد. *
عموماً گوشه چشمی به انتقام از بازار دارم که این بار همه پولهایم را از بازار پس می‌گیرم. *
با اینکه می‌دانم با حس انتقام به خودم صدمه وارد می‌کنم؛ اما نمی‌توانم از این خشم و حس وسوسه کننده که باید پول‌هایم را از بازار پس بگیرم، دست بردارم. *
در اکثر معاملات منفعل می شوم و کاری از دستم بر نمی‌آید. جز دعا کردن، خواهش کردن از بازار و یا اینکه نهایتاً آن را رها می‌کنم و دست به دامن نیروهای ناشناخته یا بازار می‌شوم که قیمت را در جهت معامله و به نفع او حرکت بدهند. *
بارها برنامه ریزی کرده ام ولی مدت کمی توانسته ام به آن پای بند باشم. *
بسیاری از برنامه ریزی های من اصولی نبوده است. *
سیستم معاملاتی منسجم، مرتب و مکتوب ندارم. *
Next
Clear form
Never submit passwords through Google Forms.
This content is neither created nor endorsed by Google. Report Abuse - Terms of Service - Privacy Policy